مهدی فروغ را می شناسید
اگر بخواهیم چند استاد مسلم در هنر کشور نام ببریم، دکتر مهدی فروغ، قطعا یکی از آنان است. معلمی دلسوز که منشاء خدمات فرهنگی بسیاری بوده است.
به گزارش ایسنا، دکتر مهدی فروغ، موسس دانشکده هنرهای دراماتیک و اداره هنرهای دراماتیک، مترجم بخشی مهمی از نمایشنامههای شهیر جهان و پژوهشگری که بر موسیقی و ادبیات فارسی تسلطی انکارنشدنی داشته، از جمله هنرمندان و استادانی موثری است که به دلیل سالها اقامتش در خارج از کشور در ایران کمتر شناخته شده است.
امروز و به انگیزه روز معلم از او یاد میکنیم که به هنرمندانی چون فخری خوروش، بهرام بیضایی، جمشید مشایخی، جمیله شیخی، محمد علی کشاورز و … پر و بال داد.
ما برای این ادای احترام، یاددشتی از دکتر پرویز ممنون، دیگر هنرمند و استاد تئاتر و نخستین مدیر گروه تئاتر دانشکده هنرهای زیبا را نقل میکنیم.
این یادداشت که در کتاب خاطرات پرویز ممنون با عنوان «زندگی با تئاتر» نگاشته شده، به شرح زیر است:
«اولینبارکه در ایران شروع به تدریس کردم، در دانشکده هنرهای دراماتیک بود که دکتر مهدی فروغ مدیریت آن را به عهده داشت. او به تنهایی در مورد اداره و برنامهریزی دانشگاه تصمیم میگرفت و به همین خاطر خیلیها به دانشکده هنرهای دراماتیک «دانشکده دکتر فروغ» میگفتند. من یک سال و نیم در آن دانشکده درس میدادم و با او در ارتباط بودم.
فروغ انسانی والا، محترم و پاکسرشت با خصایصی منحصر به فرد بود: از نظر رفتار فردی بسیار منضبط و مرتب بود؛ همیشه آراسته لباس میپوشید، راننده شخصی داشت، شمرده، ملائم و با لفظ کتابی صحبت میکرد و حتی یک کلمه را نمیشکست. بهترین کسی که خیلی خوب میتوانست مدل حرف زدن دکتر فروغ را برای خنداندن دوستان تقلید کند، حمید سمندریان بود!
دکتر فروغ اصفهانی بود و وقتی حرف میزد، تهرنگی از لهجه اصفهانی در زبانش مانده بود که خشکی و رسمی بودن لفظ کتابی او را میشکست و به کلامش گرمی و جذابیت میبخشید.
او آواز خوشی داشت (نکتهای که کمتر کسی میدانست) و در آغاز جوانی که در اصفهان دوره دبیرستان را میگذراند، در چند نمایش آهنگین شرکت کرده و مخصوصا در اجرای نقش سهراب در نمایش آهنگین «رستم و سهراب» در سال ۱۳۰۹ تحسین اهل هنر را برانگیخته بود.
دفتر کار او در طبقه دوم ساختمان دانشکده در چهارراه آبسردار بود و اگر کسی _ حتی استادی _ قصد دیدن و صحبت با او را داشت، رسم بر این بود که اول از رئیس دفتر دانشکده، مهدی قریشی (همسر زنده یاد جمیله شیخی، بازیگر معروف تئاتر)، وقت ملاقات بگیرد. با این حال مطمئنم که این کار فقط به خاطر علاقه او به نظم و انضباط بود، نه اینکه بخواهد به کسی فخر ریاست بفروشد. وقتی هم که کسی به دفتر میرفت، دکتر فروغ با چای و بیسکوئیت از او پذیرایی میکرد و آنچنان صمیمانه احوالش را میپرسید که انگار از مدتها پیش مشتاق دیدار او بوده است! فراموش نکنیم که او دستکم بیست سال مسنتر از اکثر استادان جوان دانشکده بود و همین اختلاف سن، خودش یکی از دلایلی بود که بعضیها او را رئیسماب و بوروکرات و محافظهکار میدانستند. با این حال، همه برای او احترام قائم بودند.
یکی از خاطراتی که از دکتر فروغ دارم، واکنش بزرگوارانهای است که در مقابل یک ناپختگی من در اوایل همکاریام با دانشکده نشان داد. از آنجا که تازه از فرنگ آمده بودم و حرفهای تازهای میزدم، عدهای دورم جمع میشدند و ضمن خوشامدگویی به من و تعریف از نحوه کارم، از روش محافظهکارانه فروغ در اداره دانشکده یا گاهی از شیوه تدریساش انتقاداتی میکردند و یکی دو بار هم اتفاق افتاده بود که من از روی کمظرفیتی، عهد همکاری را از یاد ببرم و آن شکایتها و گلایهها را تایید کنم یا به ترجمه کتابی که او درباره اصول نمایشنامهنویسی ترجمه کرده بود، ایراد بگیرم.
این موضوع به گوش فروغ رسیده بود. یک روز به بهانه صرف فنجانی چای، من را به دفترش دعوت کرد و بعد از احوالپرسی مفصل و صحبت از این در و آن در، حرف را به نقل خاطرهای کشاند و گفت: «زمانی که تحصیلم تمام شد و به ایران برگشتم، دعوت شدم که در هنرستان هنرپیشگی درس بدهم. آن زمان دکتر مهدی نامدار مدیر هنرستان بود و من از روی غرور جوانی، گاهی پشت سر او از کارش انتقاد میکردم تا اینکه موضوع به گوش دکتر نامدار رسید. روزی من را صدا زد و گفت: عزیز من! شما تازه وارد شدهاید و سینهتان پر از مطالعات جدید است؛ در حالی که من مدتهاست دارم اینجا درس میدهم و ممکن است روش کار و متن درسم با آخرین تحولات تئاتر هماهنگ نباشد! اما شما بزرگواری کنید و به آن توجه نکنید، چون زمان میگذرد و یک روزی هم شما مدیر میشوید و آن وقت دوست ندارید تازه نفسی بیاید و به کار شما ایراد بگیرد. زندگی فقط امروز نیست!» و بعد از نقل این خاطره، فروغ اضافه کرد: «حالا احتمالا آن زمان رسیده است. خواستم این خاطره را برای شما بازگو کرده باشم. امیدوارم که شما هم روزی مصدر کاری بشوید که دوست دارید…»
وقتی فروغ حرفش را به اینجا رساند، در سکوت سنگین و ناگواری که آن حرف به جا گذاشت، فنجان چای را که جلویش بود، جلوتر کشید و مشغول گرداندن قاشق در آن شد. من که به قصدش از تعریف داستان پی برده بودم، احساس شرمندگی میکردم و مانده بودم چه کار کنم و چه بگویم؟ دیدم بهتر از همه این است که دنبال عذر و بهانه نگردم و به خطایی که از من سر زده، اعتراف کنم. نگاهی به او کردم و با لبخندی که میخواستم نشان دهد مقصودم اشتباه خودم است، گفتم: «متاسفانه آدم اشتباه میکند!»
فروغ فهمید که موضوع را فهمیدهام و نخواست بیش از آن ناراحت باشم. باز هم خطای خودش را پیش کشید و گفت: «من هم همین را میخواستم بگویم… که از هر کسی ممکن است روزی اشتباهی سر بزند چایتان را میل بفرمایید؛ سرد میشود.»
من بعد از آن دیدار بیش از پیش به فروغ ارادت پیدا کردم. او به جای اینکه به رفتار اعتراض یا حتی از من گلهای کند، با اعتراف به خطای مشابه خودش، به من فهمانده بود که انتظار غیبت کردن از من را نداشته است. به همین خاطر تا امروز هر وقت به یاد دکتر فروغ میافتم، خاطره آن پیشامد در ذهنم زنده میشود و متانت اخلاقی او را در آن دیدار تحسین میکنم. حسن رفتار او باعث شد زمانی هم که من به مدیریت رشته هنرهای نمایشی در دانشگاه تهران انتخاب شدم، رقابت میان این دو موسسه آکادمیک تئاتر، سالم و رابطه من و دکتر فروغ دوستانه بماند.
فروغ دو خدمت اساسی و بنیادین در جهت توسعه و بالا بردن فرهنگ تئاتر در ایران انجام داد: خدمت اول او قدمی است که در سال ۱۳۳۶ برای تشکیل اداره هنرهای دراماتیک در وزارت فرهنگ و هنر برداشت. این اداره مرکزی برای فعالیت و رشد بسیاری از هنرمندانی بود که بعدا معروفترین چهرههای تئاتر و تلویزیون و سینمای ایران شدند و آن روزها همه جوان و بیشترشان حتی در حال کسب اولین تجربههای حرفهایشان بودند؛ کسانی مثل فخری خوروش، مهین شهابی، جمیله شیخی، فرزانه تاییدی، عباس جوانمرد، بهرام بیضایی، علی نصیریان، محسن فرید، جمشید مشایخی، رکنالدین خسروی، جعفر والی، حمید سمندریان، محمدرضا کشاورز، پرویز فنیزاده، عزتالله انتظامی، اسماعیل شنگله و چند هنرمند دیگر. فعالیت این مرکز کمابیش محدود به نمایشهایی میشد که همین افراد، بعضی از چهارشنبهشبها در تلویزیون نشان میدادند و به دنبال آن تئاتر سنگلج به وجود آمد. به این ترتیب تاسیس اداره هنرهای دراماتیک نقطه عطفی در تاتر معاصر ایران بود و شروع دوره جدیدی که تئاتر کشور ما را در سالهای چهل و پنجاه بارور کرد.
خدمت بعدی فروغ تاسیس دانشکده هنرهای دراماتیک به عنوان اولین موسسه آکادمیک برای آموزش تئاتر در ایران بود. این موسسه زیر پوشش وزارت علوم نبود و طبعا اجازه استخدام استاد به روال رسمی و دانشگاهی را هم نداشت. تشکیل این دانشکده مرهون نفوذ سیاسی مهرداد پهلبد، وزیر وقت فرهنگ و هنر بود. البته فروغ یک عمر تلاش کرد که دانشکده هنرهای دراماتیک بتواند _ مخصوصا در مورد استخدام مدرس _ از همان قوانین وزارت علوم برخوردار باشد و در این مورد چکوچانه زیادی با دولت زد، اما موفق نشد تا اینکه بالاخره وقوع انقلاب، به آرزوی او جامه عمل پوشاند و دانشکده هنرهای دراماتیک بخشی از دانشگاه هنر شد. البته وقتی این آرزوی فروغ به ثمر رسید که او به آمریکا مهاجرت کرده بود. با این حال تردید ندارم که خبر آن دل او را _ حتی در غربت _ بسیار شاد کرد. به هرحال با تاسیس دانشکده هنرهای دراماتیک، عملی را که سید علی خان نصر در اواخر سلطنت رضاشاه با تاسیس هنرستان هنرپیشگی برای تربیت هنرپیشههای حرفهای آغاز کرده بود، به مرحله کاملتری رساند. به همین خاطر، من شخصا مهدی فروغ را از ستونهای اصلی بنای تئاتر معاصر ایران میدانم و از این نظر هم یادش برایم گرامی است.»
مهدی فروغ (زاده ۲۳ آبان ۱۲۹۰ در اصفهان و درگذشت ۳ مهر ۱۳۸۷ در نورت بروک، ایلینوی، ایالات متحده آمریکا،) نویسنده، مترجم و موسیقیدان اهل ایران و بنیانگذار دانشکده هنرهای دراماتیک و تئاتر آکادمیک در ایران بود.
نگارش کتابهای «شاهنامه و ادبیات دراماتیک» و «قربانی دادن ابراهیم در تعزیه ایرانی»، در کنار ترجمه نمایشنامههای «پدر» نوشته استریندبرگ، «باغ وحش شیشهای» اتر تنسی ویلیامز، «اشباح» و «خانه عروسک» از ایبسن، «فن نمایشنامهنویسی» نوشته لاجوس اِگری، «چگونه از موسیقی لذت ببریم» نوشته آرون کوپلند از جمله آثاری است که از او بر جای مانده است.
منبع خبر: خبر گزاری ایسناآخرین اخبار,پربازدید ترین اخبار, اخبار روز
آخرین دیدگاهها